English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 117 (9076 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
He lowered himself in the esteem of his friends. U خودش را از چشم دوستانش انداخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
She is always making trouble for her friends. U همیشه برای دوستانش درد سر بوده
be your own worst enemy <idiom> U از ماست که بر ماست [کسی که به دست خودش برای خودش دردسر می تراشد.]
he pays his own money U نه اینکه از پول خودش یا پول خودش رامیدهد
threw U انداخت
i was prostrated by fever U تب مرا از پا انداخت
Her cheeks were fushed . U لپهایش گه انداخت
he bobbed a curtsy U سلامی انداخت
It set me thinking . It made me think . U مرابفکر واداشت ( انداخت )
It wI'll get us into trouble. U ما را به درد سر خواهد انداخت
He shrugged his shoulders. U او [مرد] شانه اش را بالا انداخت.
He put me out of business. U مرا از کسب وکاسبی انداخت
He hung his head in shame. U از خجالت سرش راپایین انداخت
He wI'll expedite our case. U اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Such exravagance reduced her to beggary . U این ولخرجی با لاخره اورابگدایی انداخت
Her sad story moved us to tears. U داستان غم انگیزش همه ما را بگریه انداخت
His invevtion made a noise in the world. U اختراعش دردنیا سروصدائی براه انداخت
He kept glancing toward the entrance. U او دائما به سمت در ورودی نگاه می انداخت.
it filled their hearts with t U ترس زیاد دردل انها انداخت
it turned my head U سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
The baby was kicking and scraming . U نوزاد لگه می انداخت وفریاد می کشید
The incident set off a debate. U این رویداد بحثی را به راه انداخت [برانگیخت] .
She created a grave scandal . You cant imagine what a scene she made . U جنجالی (الم شنگه یی ) راه انداخت که نگه ونپرس
free float U مدت زمانی که یک فعالیت را میتوان به تعویق انداخت بدون اینکه در سایرفعالیتها اثر کند
herself U خودش
himself U خودش
itself U خودش
it tells its own tale U از خودش پیداست
number one <idiom> U برای دل خودش
in his own similitude U مانند خودش
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
to his own profit U بفایده خودش
herself U خود ان زن خودش را
in his own name U به اسم خودش
in his own hand writing U بخط خودش
in his own name U بخاطر خودش
in his own similitude U بصورت خودش
Hear it in his own words. U از زبان خودش بشنوید
his own car [car of his own] U خودروی خودش [مرد]
vicarious saccifice U خودش به جای دیگران
He shot himself. U او به خودش شلیک کرد.
He is behind it . He is at the bottom of it. U زیر سر خودش است
She pressed the child to her side. U بچه را به خودش چسباند
It is her all right. U خود خودش است
He has got too big for his boots . He tends to swagger . It has gone to his head . U خودش را گه کرده است
She considers herself to be the mastermind. She thimks she knows it all. U خودش را عقل کل می داند
There he is in the flesh. there he is as large as life. U خودش حی وحاضر است
his hat cover his fanily U خودش است و کلاهش
he pays his own money U پولش را خودش میدهد
She looks after number one . she does herself well . نمیگذارد برای خودش بد بگذرد.
He fabcies himself as a writer (author). U به خیال خودش نویسنده است
It is a gain . U اینهم خودش غنیمت است
The letter is in his own handwriting . U نامه بخط خودش است
It is the work of her enemies . U کار دست خودش داد
She is the center of attraction . U آن زن همه را بسوی خودش می کشد
She only thinks of her self . she is self – centered. U فقط بفکر خودش است
all his g.are swans U غازهای خودش همه غوهستند
He fouled his reputation . U گند زد به آبرو ؟ حیثیت خودش
She was reading the book to herself. U کتاب را آهسته ( پیش خودش) می خواند
it pulls its weight U نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
One must uphold ones dignity. U احترام هر کسی دست خودش است
She fabricates them. she makes them up . U اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
autoinoculation U تلقیح کسی با مایه بدن خودش
He was quite a fellow in his day. U زمانی برای خودش آدمی بود
He went underground to avoid arrest. U او [مرد] خودش را غایم کرد تا دستگیرش نکنند.
He's back to his usual self. U او [مرد ] دوباره برگشت به رفتار قدیمی خودش.
Being an actor has a certain amount of kudos attached to it. U بازیگر بودن خودش تا اندازه ای جلال دربردارد .
get what's coming to one <idiom> U هرکسی نوع رفتار را خودش رقم میزند
breezing U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
self feeder U ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
primes U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
hansardize U متوجه مذاکرات جلسه پیش خودش کردن
fricandeau U گوشت گوساله سرخ کرده درروغن خودش
breeze U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
breezed U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
autogamous U مربوط به لقاح یا باروری گل بوسیله گرده خودش
breezes U تمرین دادن اسب با سرعت دلخواه خودش
primed U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He did away with himself . U کلک خودش را کند ( خود کشی کرد )
prime U عددی که فقط قابل قسمت به خودش و یک باشد
He forced his way thru the crowd . U بزور خودش رااز میان جمعیت رد کرد
He is afraid of his own shadow. ازسایه خودش می ترسد . [خیلی ترسو است.]
antigens U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
automatic U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatics U آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
antigen U مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
multiplication U عملیات ریاضی که یک عدد را یک واحد به خودش اضافه میکند
A prophet is not without honour, save in his own c. <proverb> U یک پیامبر را همه جا ارج مى نهند جز در سرزمین و خانه خودش.
She gave me her phone number , but I'll be blessed if I can remember it ! U شماره تلفن خودش را به من داد ولی مگریادم می آید !
twicer U حروف چینی که خودش هم چاپ کننده است دو مرده
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> U به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
braking length U طول پارگی نخ [طولی از نخ که در اثر وزن خودش پاره شود]
He feels he must have the last word. U او فکر می کند که حتما باید حرف خودش را به کرسی بنشاند.
I dare you to say it to his face. U خیلی راست می گویی ( اگه مردی ) جلوی خودش بگه
to bring somebody into line U زور کردن کسی که خودش را [به دیگران] وفق بدهد یا هم معیار بشود
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
striking off the roll U اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
Carrie is her own worst enemy, she's always falling out with people. U کری همیشه با همه بحث و جدل می کند و برای خودش دردسر می تراشد.
privacy U حق یک شخص برای کسترش دادن یا محدود کردن دستیابی به داده مربوط به خودش
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
fractal <adv.> <noun> O شکل هندسی که در خودش تکرار میشود هر قدر که آنرا بزرگ کنید یک حالت دارد
powered U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powers U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
powering U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
self compiling compiler U کامپایلری که به زبان اصلی خودش نوشته شده و قابلیت کامپایل کردن خود را نیز دارد
power U اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
qui facit per alium facit perse U کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
insitu U واقع در جای طبیعی خودش در جای خود
He has grown into a man . U برای خودش مردی شده ( بزرگ شده )
peripheral U که به سیستم کامپیوتری اصلی متصل است . 2-هر وسیلهای که امکان ارتباط بین سیستم و خودش را فراهم کند ولی توسط سیستم اجرا نمیشود
under lease U وقتی مستاجر اصلی ملک برای مدتی کمتر از مدت باقیمانده اجاره خودش ملک را اجاره دهد
She is the one who has done . It is her own doing U کار کار خودش است
externals U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
external U که به کامپیوتر اصلی وصل است . 2-هر وسیلهای که ارتباطات بین کامپیوتر و خودش را ممکن می سازد ولی مستقیماگ توسط کامپیوتر اصلی پردازش نمیشود
privacy U قانونی که کاربران غیر محغاز نمیتوانند درباره افراد خصوصی از پایگاه داده ها داده دریافت کنند یا هر شخص فقط میتواند اطلاعات مربوط به خودش را در پایگاه داده بداند
Recent search history Forum search
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1she loved to have the last word.
1you are in too much of a hurry.the young lady herself is fine.
1This is largely self-evident;
1eventually own his own sports club
1he said he was going to work in a gym, eventually own his own sports club, and he faught with his father about everyting
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
0دست را دورگردن کسی انداختن
0سر کسی کلاه گذاشتن
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com